رباعی
تا ز حسن رویت قمر باریدن گرفت
ز عشوه تو دل عاشق نالیدن گرفت
کیست آن شمس خوش طالع در عالم
کز لب و دندانت شکر کشیدن گرفت
حسن یوسف چون رسید به بازار
زلیخا به نرخ جنون خریدن گرفت
تا ز حسن رویت قمر باریدن گرفت
ز عشوه تو دل عاشق نالیدن گرفت
کیست آن شمس خوش طالع در عالم
کز لب و دندانت شکر کشیدن گرفت
حسن یوسف چون رسید به بازار
زلیخا به نرخ جنون خریدن گرفت
بگذار به تار زلف تو زولانه شوم
بگذار ز عشقت من افسانه شوم
سوزد دل من به راهت چو شمع
بگذار دور شمع دل پروانه شوم
سخت است ازین کوه به آن کوه پریدن
با شتابِ دره های روزگار دویدن
سخت است به ساحل رسی ز امواج
یا گل میان خار های خشک روییدن
نشود حاصل به هر سو دست و پا زنی
سخت است صبوری بر سینه کوبیدن
با هر نفس هزاران آرزو در دل کنم
سخت است به آرزوی دل رسیدن
هوای گریه آید ز تلخی گردون ولی
سخت است آب از چشم مرد چکیدن
زمانه هر گه زند بر دل صد زخم کاری
چون با نیش اژدها ما را گزیدن
پیکار است و جدال تا جان شود فنا
سخت است زندگی به نرخ جان خریدن
خاموش یخ بسته امواجِ مستِ دل
سخت است ز مشرب خود دل بریدن
شعر: خاموش